اطلاعات سايت

رمز عبور را فراموش کردم ؟
آمار مطالب
کل مطالب : 7
کل نظرات : 4

بازديد امروز : 16 نفر
بارديد ديروز : 1 نفر
بازديد هفته : 46 نفر
بازديد ماه : 31 نفر
بازديد سال : 417 نفر
بازديد کلي : 2,074 نفر

افراد آنلاين : 2
عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
مطالب پربازديد
دختر کفشدوزکی بازديد : 311
گربه سیاه بازديد : 195
نظر سنجی بازديد : 191
فصل ۱ قسمت۲ بازديد : 71
گفتینو بازديد : 49
نظرسنجي
داستان های هر قسمت به صورت نوشته شده ......... است.
بررسی شخصیت وقدرت های ابر قهرمان ها .....است.
در پست بعد کدامیک توضیح داده شود ؟
دفعه بعدی تو وبلاگ چی بزارم ؟
پيوندهاي روزانه
کدهاي اختصاصي
پشتيباني
theme by
roztemp.ir
RSS

Powered By
Rozblog.Com
تبليغات
رزتمپ

در نزدیکی ایستگاه تلویزیون یک ماشین در حال نزدیک شدن بود .وقتی که رسید دو دختر از ماشین پیاده شدند یه دختر به نام آرور که مغرورانه به سمت ورودی می رفت ؛ ودیگری می ری که بسیار خجالتی وسر به زیر بود .

مرینت همانطور که دنبالش می گشت می گفت : مانون ! مانون ! اون کلاهو بده به من هنوز دوختش کامل نشده خرابش می کنی!

مانون همانطور که فرار می کرد می گفت : نه نمی دمش منم می خوام یه طراح بشم .

مرینت ایستاد تا نفس تازه کند که تیکی از پشت سرش خندید . مرینت گفت :هیییی ! قایم شو تیکی !

تیکی : نگران نباش اگه از پس مانون بر بیای دیگه حسابی آب دیده می شی .

همها موقع مرینت مانون را با کلاه از پشت پرده تشخیص داد . اما وقتی پرده را کشید کلاه را روی سر عروسک دید . 

مانون از آن ور خانه رو به تلویزیون و گوشی مرینت در دست گفت : می خوام به می ری رآی بدم .

اما تا مرینت گوشی را از او گرفت مانون کلاه را کش رفت . همان لحظه در خانه را زدند . بعد از باز کردن مرینت آلیا رو به مرینت گفت : ببین کی داره تو پارک رو به رویی عکس می اندازه . وعکسی از ادرین را به مرینت نشان داد . ناکهان مانون تمام قابلمه ها را روی زمین ریخت .مرینت دست مانون را گرفت وبه جلوی در آورد .آلیا به مبل رو به روی در تکیه داد وگفت .دختر خانم شماک نکنه ......

مرینت : نه نه فقط نتونستم بگم           نه .          آلیا اشکال نداره من ازش نگه داری می کنم تا تو بری وبر گزدی .

مانون .نه من دوست دارم با مرینت باشم اصلا تو کی هستی دوست ندارم .

آلیا : من یه تک شاخ افسانه ای ام که از دنیای تک شاخا اومدم ودر قالب یه دختر ظاهر شدم تا آرزوی بچه های خوب رو بر آور ده کنم .

مانون : نه نیستی .        هستی؟ 

آلیا : معلومه که هستم      ومانون را روی کول مرینت گذاشت وبه سمت پارک به راه افتادند .

از آن طرف در ایستگاه تلویزیون آرور ومی ری منتظر رای مردم بودند .آرور مغرورانه منتظر بود نام او را ببرند که ناگهان ، می ری برنده بهترین هواشناس با رآی مردم شد . آرور با ناراحتی صحنه را ترک کرد . ارباب شرارت که حسادت آرور را تشخیص داده بود ، آکومایی برای او ساخت . آرور داخل آسانسور رفت .همانطور که درباره خودش حرف میزد آسانسور متوقف شد وآکوما داخل اتاقک شد آرور سعی کرد با کمک چترش آکوما را دور کند ولی آکوما درون چتر مخفی شد .      ارباب شرارت : آره حق تو بود که برنده بشی . هوای توفانی من به تو قدرتی دادم تا از اون دختر انتقام بگیری ولی در عوض باید معجزه گرهاشونو برام بیاری .     آرور قبول کرد وتبذیل به هوای توفانی شد .

در پارک مرینت ،آلیا ومانون وارد پارک شدند . مرینت از همراهانش خواست تا خیلی عادی از کنارشون رد بشن ولی در عوض خودش ضایع بازی در آورد. 

می ری داشت با خوشحالی جام را در دستانش می فشرد و داخل آسانسور می شد . وقتی خواست از اتاقک بیرون بیاید هوای توفانی در آسانسور را با یخ پوشاند (قدرت هوای توفانی تولید یخ توفان وهر چیزی که به آب وهوا ربط داشته باشد است) .

مانون کم کم خسته شد .با دیدن بادکنک های می ری از مرینت خواست تا برایش بخرد ؛ اما مرینت حسابی از عکس های آدرین به وجد آمده بود ودر خودش نبود .مانون هم داد زد که باعث شد بادیگارد آدرین با او بر خورد کند . آلیا به مانون گفت با او می رود ولی مانون با مرینت راحت تر بود برای همین مرینت او را برد .

هوای توفانی به جای می ری از ایستگاه تلویزیون خارج شد .اما وقتی کسی تحویلش نگرفت و باز هم منتظر می ری ماندند توفانی را به سمتشان روان کرد . بعد به آسمان پرواز کرد .هر جا که می رفت تبلیغات می ری را می دید .

مانون بادکنکش را به دست گرفت اما هنوز مرینت پولش را حساب نکرده بود که مانون خواست سوار ماشین بازی شود . دست مرینت را کشید وبه زور اورا راضی کرد تا او را ببرد . 

آدرین از عکس های متعدد خسته شده بود برای همین عکاس از آلیا که در همان نزدیکی بود خواست تا سوژه عکاسی شود . اما آلیا آنها را دست به سر کرد تا مرینت را بیاورد .

مرینت هنوزسوار وسیله نشده بود که آلیا از او خواست تا به مکان عکاسی ادرین برود . چند قدم دور نشده بود که هوای توفانی دور تا دور ماشین اسباب بازی را با یخ پوشاند . مرینت در جا تغییر شکل داد وبه سمت قالب یخ رفت .اول سعی کرد با سیمِ یویو اش یخ را برش دهد ولی موفق نشد .کمی مانون وآلیا را دلداری داد و رفت .

آدرین اما پلگ را گم کرده بود .در اصل پلگ خودش را گم وگور کرده بود . آدرین یک تکه پنیر را در دست گرفت که پلگ بلا فاصله از یکی از صندوق های وسایل عکاسی خارج شد . آدرین هم به سرعت تغییر شکل داد ونذاشت پلگ پنیر بخورد .

هوای توفانی داشت از در پارک خارج می شد که گربه سیاه گفت : آهای ملکه یخی وایسا کارت دارم .

هوای توفانی : من ملکه یخی نیستم اسمم هوای توفانیه .

گربه سیاه : ببین ملکه یخی شانس آوردی که امروز رو فرم مهربونی وبخشندگی ام پس بهتره آکوماتو تحویل بدی و همه چی رو فراموش کنی.

ولی هوای توفانی که بهش بر خورده بود به یه توفان به یه سر دیگه از شهر پرتابش کرد . همان لحظه دختر کفشدوزکی آمد وگفت: فکر می کردم گربه ها رو چهار دست وپاشون فرود می آن .

هوای توفانی از هرجارد میشد گردباد زیر پایش که او را معلق نگه داشته بود همه ماشین هارا به هم می ریخت . وقتی گربه سیاه ودختر کفشدوزکی به او حمله کردند ، با توفان آن ها را کنار زد وچند ماشین را به طرف آنها انداخت . یک اتوبوس روی آنها انداخته شد که دختر کفشدوزکی با ابر یویواش قسمتی که بالای سر آنها بود را برش داد و آنها سالم ماندند .

ارباب شرارت به هوای توفانی گفت : دختر هواشناس من تو به اونها نشون دادی که چه قدر قدرتمندی حالا وقتشه سهم خودت از قرارمون رو انجام بدی .نقشه من اینه ........دختر کفشدوزکی وگربه سیاه داشتند از اتوبوس خارج می شدند که با هم صحبت کوتاهی کردند .

کفشدوزک : چه قدرت ویرانگری داره !!!!!!!

شاید امتحان رانندگی شو قبول نشده ؟؟؟؟؟/( چون همه ماشین ها را پرتاب کرده بود )

داشتند دنبال هوای توفانی می گشتند که صدا وتصویرش را از داخل یک مانیتور تبلیغاتی یافتند .

هوای توفانی : سلام اهالی پاریس من هوای توفانی دختر هواشناس پاریسم با گزارش هوای پاریس در خدمتتونم .اوه به نظر تابستون برنامشو تغییر داده از الان تا ابد آب وهوای زمستونی داریم .

گربه :جدی ؟ من تازه می خواستم لباس تابستونی هامو در بیارم .

لیدی باگ: نه همین لباس گربه ایت خوبه ممنون .حداقل میدونیم الان کجاست .     وبه سمت ایستگاه تلویزیون حرکت کردند .

وقتی در صحنه را باز کردند متوجه شدند یک فیلم بوده است . بعدهوای توفانی همه چیز را به هم ریخت وبرق ها را قطع کرد . گربه سیاه هوای توفانی را دید که داشت به سمت راه پله ها فرار می کرد . همینطور دختر کفشدوزکی که داشت کور مال کورمال راه می رفت .

گربه سیاه : اِ شازده خانم افتاده تو درد سر ؟

لیدی باگ : همه که مث تو چشمای مجهز به دید در شب ندارن !!!!!

گربه سیاه : اشکالی نداره من می برمت .

در راه یک بار دستش را از گربه جدا کرد ولی پشیمان شد و دوباره دستش را گرفت . وقتی به پشت بام رسیدند هوای توفانی گقت : احمقا یه راست افتادید تو دام من .      و باران تگرگ را روی سرشان ریخت .گربه سیاه با اسلحه اش بالای سر کفشدوزک پناهگاه درست کرد . لیدی باگ افسون خوش شانسی اش را به کار برد . خوب به اطراف نگاه کرد تا نقشه بکشد .

بعد از گربه خواست تا پلان تبلیغاتی را نابود کند . لیدی باگ پای هوای توفانی  را با یویو گیر انداخت واز لوله ای رد کرد روی هواکش پرید وحوله را باز کرد تا هوا او را بالا وهوای توفانی  را پایین بکشد . میله ای از بالای سر هوای توفانی رد شد وپتر را از دستش خارج کرد .کفشدوزک آن را شکست تا آکوما خارج شود وخنثی اش کرد . با کفشدوزک معجزه آسا همه چیز را به حالت اول برگرداند .

آلیا ومانون که در کوه یخ گیر کرده بودند، و آلیا همه داستان های پرنسسی را برای او تعریف کرده بود از ماشین اسباب بازی پیاده شدند و نجات یافتند. مرینت که به حالت اول برگشته بود پیش مانون برگشت .مانون به او گفت : مرینت من رازتو می دونم ؟

مرینت که می ترسید هویتش لو رفته باشد گفت : چه رازی ؟

مانون  : این که دختر کفشدوزکی دوست جون جونیته . برای همین هماشه اون میدونه دوستش کجاست .

مرینت با خیال راحت مانون را بغل کرد .

عکاس آدرین هنوز منتظر مرینت بود . مرینت مانون را به آلیا سپرد وبرای عکاسی رفت ولی عکاس به مانون اشاره کرد وگفت: صبر کن ببینم . اون فرشته کوچولو کیه ؟ (یعنی مانون برای عکاسی بیاد)

آدرین ومانون عکاسی می کردند و مرینت وآلیا ناراحت آن دو را نگاه می کردند .

پایان 

 

 

امتياز : نتيجه : 0 امتياز توسط 0 نفر مجموع امتياز : 0

بازديد : 65
[ دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ] [ 15:52 ] [ زهرا رستگاری ]
آخرين مطالب ارسالي
گفتینو تاريخ : شنبه 21 تیر 1399
نظر سنجی تاريخ : سه شنبه 30 اردیبهشت 1399
فصل اول قسمت 3 هوای توفانی تاريخ : دوشنبه 29 اردیبهشت 1399
فصل ۱ قسمت۲ تاريخ : یکشنبه 28 اردیبهشت 1399
گربه سیاه تاريخ : شنبه 27 اردیبهشت 1399
دختر کفشدوزکی تاريخ : شنبه 27 اردیبهشت 1399
فصل اول قسمت اول تاريخ : شنبه 27 اردیبهشت 1399
ارسال نظر براي اين مطلب
اين نظر توسط زهرا رستگاری در تاريخ 1399/02/29 و 21:18 دقيقه ارسال شده است

چرا این قسمت کامل نبود ؟ خیلی هیجانداشتم که این قسمت رو بخونم


کد امنیتی رفرش
.: Weblog Themes By roztemp :.

آرشيو
جست و جو